سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















ماه شمالی

زیر شلنگ خدا!!

بدون چتر...

ارام،می بوسم

چکمه های وصله خورده ی مادربزرگم را...

نخ کش شده

روسری سفید مادربزرگم.

انرا که بر سرم پوشیدی،

وچادرم را هم...

دنیارا به تو داده بودند

مرا دراغوشت مانند بغض در هم شکستی...

پی نوشت:
خستگی ام چون پرنده ای در خواب است

من اما چون شاخه ای
چیزی نخواهم گفت
تا خوابش را آشفته نکنم

نوشته شده در پنج شنبه 88/11/29ساعت 3:12 عصر توسط فهیمه نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت